طنز
سلطان اسکلخان
«اِکسپلور همایونی»
از آنجا که هر ریاکشنی از جانب ما امری قابل تأمل است، معبران با در نظر گرفتن حرکات همایونی، بدون معطلی آن را همراه با تفاسیر متعدد در فولدرهای مربوطه ثبت و ضبط کرده تا در مواقع ضرورت بعنوان مثال از ما یاد کنند. فیالواقع پهلو به پهلو شدنِ ما هم معنی دارد و حتی تک سرفههایی که مابینِ نطق کردنمان میکنیم تا گلویمان صاف شود، بهتنهایی در حکمِ امری است که ملازمان، آن را مطاع میدانند.
از آن روی برآنیم لحظاتی از حرکات و سکناتمان را با جنابتان در میان بگذاریم تا هم اندکی با لایف استایل همایونی آشنا شوید و هم اگر عشقتان کشید آن را با فِرِندزهایتان در میان بگذارید بلکم آنها هم از این خوانِ با سخاوتِ قبلۀ عالم چیزی کاسب شوند.
باری به عنوان مثال لحظات پس از شامِ ما برای خود آیینی دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست. پیش از شامگاه، والدۀ مکرمۀ محترمه با فریادی که از تهِ دیافراگم سر میدهند، درباریان را جهت تناولِ شام بر خوانِ گستردۀ خویش فرا میخوانند و از آنجا که جبروت ملوکانه ایشان زبانزد خاص و عام است، اگر خدایی ناکرده از درباریان قصوری سر دهد و یکی دیر بر سفره حاضر شود عقوبتش آن باشد که تا صبحگاه به قار و قور دل و رودۀ کذا گوش فرا دهد و دیگر از طعام خبری نیست که نیست.
لذا از آنجا که برای والده، سلطان و غیر سلطان در جایگاه پشیزی نیست، جنابمان نیز از این مجازات بیبهره نبوده و شبهای فراوانی را تا صبح مورد غضب ملوکانه قرار گرفتهایم و سماق مکیدهایم. از آن روی تا فریادِ شام حاضر استِ والده در سرسرا میپیچد از اولین نفراتی هستیم که بر سفره شیرجه میزنیم و تا آنجا که خندقِ بلا اجازۀ دخول دهد میلُمبانیم تا تمام شود. پس از اتمام طعام و کمپرس کردن آنها به وسیلۀ کوکاکولایی یَخین، به فاصلۀ چندسانتیمتر از سفره، غلتِ ریزی میزنیم و خود را به اولین و نزدیکترین متکا میرسانیم و بصورت یکوری جلوس میکنیم تا کوکا، کار خود را شروع کرده و محتویات معدۀ همایونی را مورد عنایت قرار دهد. کم کم نیمی از حجم معده خالی شده است و حال وقت آن رسیده فراشان چایِ تازهدمی لب سوز، همراه با نباتِ بسیار محیا کرده تا قبله عالم که ما باشیم همزمان با نوشیدن چای، سری هم به پیج همایونیمان در اینستای گرام زده و پستهای یاران و اغیار را از نظر شاهانه بگذرانیم تا مطلع شویم در ممالکِ تحت سیطرهمان که اِلا ماشاءلله کم هم نیستند، چه میگذرد.
باری از آنجا که هماره شاعران و خنیاگران و مغنیان بسیاری به صف میایستند تا در مدح و ثنای ما مداحیها کنند، ابتدای مراتب تَوَرقی میزنیم کوتاه بر استوریهای جماعت که ببینیم در مدح ما چه سرودهاند و چه نواختهاند و چه خواندهاند و اگر در آن لحظه حوصلۀ همایونی بکشد بر بعضی از آنها ریپلایی میزنیم و با ایموجیهای پر رنگ و لعاب، صلۀ مدحشان را همانجا، نقداً حواله میکنیم.
کم کم از روی استوری و پستهای خلائق متوجه میشویم که کدام پهلوان درفشمان را بالا برده و کدام نسناس آن را در وایتِکس زده تا به فراخور هرکدام برای گروه اول تبریکات واصله را استوری کنیم و برای گروه دوم ننگت باد کامنت بگذاریم که بدانند ما از ملک و اتفاقات پیرامون آن هماره آگاهیم.
برای جناب جانیِ دِپِ بزرگوار بواسطۀ پیروزی ایشان بر امبرِ هردِ دیوخوی پُستی درخور شِیر میکنیم و در کپشن آن میآوریم که حیف بخاطر مشغله بسیار نتوانستیم در آن دادگاه محترم حضور یابیم و به نفع جَک اِسپاروی تیز و بُز رأی دهیم تا مُشتی باشیم بر دهان آن سلیطۀ شامورتیباز که فرق بین بِستَر و مُستراح را نمیداند.
و ایضاً آیدیِ جناب دِپ را هم تگ میکنیم که به حمایت اینجانب پشتش گرم باشد. و البته در پینوشت هم از وکلای دانای ایشان خاصه آن بانوی کت و شلوار پوشِ خوشزبان، سپاسگزاری میکنیم.
بعد از آن در حمایت از بانو شکیرای جان، یک استوری میگذاریم بدین مضمون که (خر چه میداند قیمت نقل و نبات) و نامِ ننگینِ پیکیِ بیلیاقت را تگ میکنیم تا بداند این هلوی انجیریِ رسیده بیکس و کار نیست. به جناب ژاوی هم دایرکتی کوتاه میدهیم در این حد که: چه خبر است در تمرین بارسا برادر؟ این بود عهد و پیمان ما کاتالونها؟ خودتان را جمع کنید و کمی از کربلایی کریمِ بنزما بیاموزید.
بعد هم تبریکات بسیار میگوییم به جناب سام اصغری و احسنت میفرستیم بر این انتخاب و از جانب هموطنانِ عزیز از ایشان درخواست میکنیم برای جوانان این مرز و بوم کلاس آنلاین بگذارد یا حداقل صفحۀ دعانویس شخصی خود را شِیر کند. سلام داغِ ما را هم به کراش جوانان قدیم، بانو اسپیرز گرام برساند.
برای حسن ختامِ بازدیدمان از دنیای مجاز هم چند چیز که ترند باشد را هشتگ میگذاریم و چند چیز دیگر را هم توصیه میکنیم. در پایان هم برای محکوم کردن شکار پنگوئنهای اقیانوس منجمد شمالی، عکس پروفایلمان را به یک پرترۀ از پنگوئن امپراتور تغییر میدهیم وُ وسلام...
شارژر را به گوشی وصل میکنیم و همانجا شروع میکنیم به چرت بعد از تناول و باقی بقا...
علیرضا خسروانی
هفتهنامه ویرنامه/ سال ششم/ شماره 200