معرفی کتاب
اشکهای آبی، اشکهای زرد / محمد الماغوط
محمدالماغوط (شاعر سوری) زمانی گفته بود تنها درمان افسردگی (عشق، یک زن و آزادی) است و بعد از مرگِ همسرش سانیا الصالح که شاعرهای خودساخته بود، اندوه فراوان بر دل گرفت و هرگز دوباره ازدواج نکرد. سامی مُبَیَد در مقدمهی این کتاب میگوید هربار که به الماغوط اصرار میکردم با من مصاحبه کند از این کار سر باز میزد و میگفت: من از مصاحبه بیزارم چون مرا یاد سرویسهای امنیتی و مدرسه میاندازد و من از یادآوری هر دوی آنها متنفرم. و تنها عبارت قابل ذکری که از او به یاد دارم این است که میگفت: من از هیچ چیزِ زندگیام پشیمان نیستم!
محمد الماغوط با فقر و فلاکت و تنگ دستی بزرگ میشود و پس از زندگیِ پررنج و اما پربار از شعر و نمایشنامههای زیبا، در سال 2007 در اوج افسردگی و بیماری از دنیا میرود.
در جایی از او میپرسند که چرا به عضویت حزب سوسیال سوریه درآمدی؟ و او پاسخ میدهد چون فقیر بودیم؛ دفتر حزب به خانهمان نزدیک بود و بخاری داشت. و دفترِ حزبِ دیکرِ سوریه (بعث) دور بود و سرد و بارها تاکید میکند که هیچگاه مرامنامهی حزب را نخوانده است. اما در طول عمرش بخاطر زبان گزنده و انتقادیاش در شعر و نمایشنامه بارها دستگیر و شکنجه و زندانی و تبعید میشود.
موضوع اشعار و نمایشنامههای الماغوط ستایشِ وطن و عشق است و البته نکوهشِ حکام ظالم و فقرِ مردمانش.
.
شمشیرها در دمشق
گردنها در لبنان
شکست در فلسطین
شیون در ایران
گرسنگی در سودان
و کمکها به عربستان!
سرمه در یمن
بهشت در غوطه
و پاییز در قاسیون!
دهل در حرستا و جشن در دوما...
دیگر عصر قهرمانیها و شعارها به پایان رسیده است
و عصر خیانتها و بهانهجوییها فرا رسیده
لیک خندهی کودکان و چهچهی پرندگان
در جعبهها و بر دوش
از جایی به جای دگر
همچون ابزار شکار و آرایشی
که به اردوی شاهان و امیران میبرند!
.
و در شعر دیگری میسراید:
اشکهایم
بس که به آسمان نگریستهام
و گریستهام
آبیاند.
اشکهایم
بس که خوابِ سنبلههای طلایی دیدهام
و گریستهام
زردند...
.
شعرها از کتابِ اشکهای آبی اشکهای زرد/ گزیدهی اشعار محمدالماغوط/ ترجمهی رامین ناصر نصیر و غسان حمدان/ نشر مروارید
.
پ ن: من این کتاب را در میان چند کتاب دیگر از الماغوط به خاطر ارزان بودنش خریدم (هفت هزارتومان) اما مثل یک دفینهی هزاران ساله و مثل هر کتابِ گمنام و با ارزش دیگری، نمیتوان بر آن قیمتی گذاشت.
علیرضا خسروانی
محمد الماغوط