آدرنالین/غیاثالمدهون
چند وقت پیش در بیحوصلگیهای همیشگی توی همین پلتفُرم، سرسری میگشتم تا عکس مردی را دیدم که خیرگیِ عجیبش به دوربین اولین چیزی را که به ذهنم آورد این بود که چقدر این مرد شبیه به باتیستوتاست، بازیکنِ آرژانتینیِ سالهای دورِ فیورنتینا و نمیدانم چرا توضیح عکس را نخواندم تا گذشت و چند ماه بعد در جای دیگری پادکستی را شنیدم که در آن تکه شعری، شاخکهایم را تکان داد:
(شهری که در آن ساکنم
اصلا شبیه به شهری نیست که در من ساکن است.)
و این شوریدگی، بخاطر این نبود که علاقهی بیحدی به شعرِ سپیدِ عربی دارم بلکه رَشکی بود که میخوردم که ای کاش این جمله از آنِ من بود. در ادامه خنجرش را فروتر کرد و گفت:
(این شعر را برای زنی سرودم که عاشقش بودم
حالا او مرد دیگری دارد و من، این شعر را.)
طاقتم طاق شد و جویای نامش شدم. اسمی خوش آهنگ داشت و دارد: غیاث المدهون به سراغش رفتم و به عکسی برخوردم که چندماه پیش مرا بیاد باتیستوتا انداخته بود. صفحه را پایینتر کشیدم:
(من همویَم که وحشیانه دوستت داشت
و همچون گرگی زخمی
دورِ خانهات زوزه میکشید
چطور قلبم
که به خوردنِ انگشتِ زنان عادت داشت،
پیشِ تو گیاه خوار شد؟
تو سورهی شاعرانی
عصارهی زنانِ خاورمیانه و شمال آفریقا
من بخاطر تو
دستور زبان عربی را هم از نو خواهم نوشت.)
و از میهنش گفته بود:
(وقتی دمشق را ترک کردم،
من ساکن بودم و این دمشق بود که دور میشد.
و گفته بود:
حتا اگر راه ایتاکا از ایتاکا زیباتر باشد،
راه دمشق از دمشق زیباتر نیست.)
پس تحمل نکردم و تنها کتابی که از او ترجمه شده بود را سفارش دادم: #آدرنالین و با رسیدنش مثل یک مهمان عزیز از دیدنش خوشحال شدم و به عادت همیشگی که کتابِ شعر را از وسط میخوانم آن را گشودم و این شعر را دیدم:
(من در تو غرق میشوم
آنچنان که سوریها در دریا
لا اله الا الله
ببین جنگ کارمان را به کجا کشانده؟
حتا در بدترین کابوسهایم نمیدیدم
که در میانهی شعری بنویسم
من در تو غرق میشوم
همچنان که سوریها در دریا غرق میشوند.
و یا
میدانی چرا وقتی مردم گلوله میخورند میمیرند؟
چون هفتاد درصد آدمی آب است
درست مثل اینکه تانکیِ آبی را سوراخ کرده باشی.)
و همهی شعرهایش را چندین و چند بار خواندم و میخوانم و اگر میخواهید جنگ، اشک، آوارگی و عشق را یکجا درون شعر ببینید، شماهم آنرا بخوانید:
(زندگی زیبا بود
اگر از خواب بیدار میشدم
و میدیدم
که بَدَویِ صحرانشینی شدهام
با کمی توتون
و آزادی بسیار.)
باقیبقا
.
علیرضا خسروانی
مجموعه شعر آدرنالین غیاث المدهون
ترجمه سارا رحمتی نشر مرکز
- ۰ نظر
- ۰۳ تیر ۰۰ ، ۲۲:۳۵