علیرضا خسروانی

می‌نویسم پس هستم

علیرضا خسروانی

می‌نویسم پس هستم

علیرضا خسروانی
عضو تحریریه فصلنامه بادبان، ماه کامل هنر و هفته‌نامه ویرنامه
دانش آموز داستان نویسی
و عاشق شعر...

ایمیل: arkhosravani12@gmail.com
اینستاگرام:

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خورخه لوییس کابررا گارسیا» ثبت شده است

۳۰
آبان
۰۰

 

 

 

ماجراهای سلطان اُسکُل خان

این داستان: رِلِ همایونی

علیرضا خسروانی

کاریکاتور: خورخه لویس کابرا گارسیا

 

همین سرچراغی افاضاتِ همایونی متذکر شویم که ما سینگلیم و تا کنون برای این مُلک، ملکه‌ای اختیار نکرده‌ایم. خودمان خوب می‌دانیم که کُلونی محسنات نیک و حسنه‌ایم و اگر تمام هستی را بجورید لنگه‌ی ما را نمی‌یابید و اگر تمام کهکشان‌ها را زیر و رو کنید، چونان مایی در هیچ سیاره‌ای یافت می‌ نشود. در یک کلام، اگر جناب هندزفری بوگارت در قید حیات بود، قطعاً پیش ما لُنگ می‌انداخت. اما خب دلیل آنکه قبله عالم رِل نمی‌زنند این مسئله نیست که کسی را در شأن خویش نمی‌دانیم و بالا بالا سیر می‌کنیم! نه! ما به اندازه خودمان هم فروتنیم و تا جا داشته در طی عمر با عزتمان خاکی بوده‌ایم و همواره به رعایای محترم اجازه دست‌بوسی داده‌ایم؛ حالا اگر کسی پیدا نشده دستمان را ببوسد شاید دلیلش این است که فکر می‌کنند ما دست‌مان را ضد عفونی نمی‌کنیم. و البته زمانه هم عوض شده و با این اوضاع  بی‌پولی و گرانی، دیگر کسی اعصاب مصاب درست حسابی ندارد و اگر به کسی بگویی ته خیارت تلخ است، چندتا خط می‌اندازد روی صورتت و حتا خطرِ به یغما رفتن خشتک همایونی هم وجود دارد، لذا تا آنجا که جا دارد سر به سر رعایا نمی‌گذاریم و رهایشان کرده‌ایم به حال خودشان.

باری می‌فرمودیم، اگر این کندو، ملکه ندارد آخرین مقصرش خودِ مائیم و دلایل بی‌شماری دست به دست داده تا سلاطینی چون ما سینگل بمانند و تنها مونس‌شان بشود بالش و متکا و مثل ببری بی‌کس و کار، کسی نباشد زخمهایشان را لیس بزند. بجز نوسنات اوپک و قیمت هربشکه نفت بِرَنت دریای شمال و بالا و پایین شدن نرخ ارز و طلا و کوفت و زهرمار، دلایل دیگری هم  وجود دارد که به چندتای آنها اشاره‌ای سرسری می‌کنم تا دوزاری‌ محترمتان بهتر بیفتد؛ اول اینکه بقول مدیرمسئول محترم نشریه: من اگر تنبان تورا بگیرم، تنبان خودم می‌افتد. یعنی در یک کلام، چنان خشکسالی شده است اندر دمشق که یاران فراموش کرده‌اند عشق. و هرکسی باید تنبان خودش را بچسبد و با این اوضاع که قیمت هرچیزی سریع‌تر از گربه بالا می‌رود، آدم خیلی هنر کند تنها از پس خودش بر می‌آید. آنهم نه با گوشت و مرغ و نه حتا با کالباس و سوسیس و نه حتا با همبرگر بیست درصد و فلافل و اینها. که شکرخدا همین‌ها هم مثل هرچیزی در این مملکت، تبدیل شده‌اند به رویای شبانه و فقط در تبلیغات و سریال‌ها یافت می‌شوند. فوق فوقش قبله عالم بتواند با سق زدن ساقه طلایی صبح را به شب برساند.

اول اینکه باید بگوییم در زمان مرقوم کردن این سیاهه به ما گزارش دادند که ساقه طلایی شده است هشت هزاتومان. بله همین ساقه طلایی کذا که اگر آن را بدون آب میل نمایید، بهترین روش برای خودکشی است. و نمی‌دانیم موقع چاپ این مطلب چقدر رفته است روی نرخش و اصلا معلوم نیست گران شدن این بی‌نوا، چه ربطی به تحریم و مذاکرات دارد؟

باری از دلایل دیگر و بی‌شمار سینگلی‌اتِ سلاطین، یکیش هم این است که والدین محترم عروس با والدین محترم عروس‌های اسبق خیلی فرق دارند. امروزه دیگر کسی نمی‌آید برای تحقیق؛ مثلا پیش بقالِ محل که این جوان چه معایب و محاسن اخلاقی دارد. پدر محترم صبیه، یک راست می‌رود ثبت اسناد که ببیند آقازاده ملکی چیزی بنامش ثبت شده است یا نه و گزارشی از آخرین تراکنش‌های بانکیِ ذکور و ایضاً موجودی کارت بانکی ایشان را درخواست می‌کند. داشتن ماشینِ درخور و هزینه‌ی سالانه‌ی تزریق ژل و بوتاکس و موتاکس و مسافرت‌های همراه با سلفی و کج کردن یکی از پاها در تصاویر که از بدیهیات بوده و والده مکرمه‌ی عروس اصلا نیاز نمی‌بیند حتا به  این موارد اشاره‌ کند. و این درحالی‌ست که تا بخت برگشته‌ای قصد فراش می‌کند والدین محترم فک می‌کنند داماد سلبریتی چیزی‌ست؛ غافل ازینکه این شرایط، این روزها حتا برای سلاطین هم قفل است، چه رسد به رعایا. و اگر جوانک بخت برگشته که حتا بیمه‌ای در شأن خویش هم ندارد، فاقد یکی از شرایط بالا باشد، باید در همان پیچ اول، سرِ خرِ همایونی را کج کرده و برگردد و بالشِ ترمه دوزش را در آغوش بگیرد.

و این درحالی‌ست که در برخی شهرهای این ملک از بس قیمت اجاره بها شکمی و از روی باد هوا تعیین می‌شود که برخی ناچارند پشت بام آپارتمان‌ها را کرایه کرده و آنجا زیر چادری نازک در سرما و گرما اطراق کنند. و بقول شاه ماضی که ابوی‌مان باشد: قبلا یک نفر کار می‌کرد برای ده نفر و امروز طوری شده که باید ده نفر کار کنند تا شکمِ یک نفر سیر شود.

خلاصه کلام باز هم تکرار می‌کنیم که درست است هندزفری بوگارتِ کازابلانکا نزد ما لنگ می‌اندازد اما خب قبله عالم در هفت آسمان یک ستاره هم ندارد و با کالاسکه‌ی لَگَنمان که یک گلگیرش هم رنگ است و بیمه‌اش دارد تمام می‌شود، مثل بومیان شاخ آفریقا در دل خطر، امرار معاش می‌کنیم و اجالتاً ترجیح می‌دهیم خون همایونی‌مان با این حرف‌ها کثیف نشود و تا جایی که جا دارد خودمان زخم‌هایمان را می‌لیسیم. و در انتها هم باید بگوییم که بوگارتِ خودمان است دلمان می‌خواهد صدایش بزنیم هندزفری. چراکه یکی دیگر از خصائص همایونی این است که هرجور دلش بخواهد حرف می‌زند. وسلام

 

 

چاپ شده در هفته نامه ویرنامه

سال ششم/ شماره 172

                                                                

برای دانلود رایگان فایل pdf نشریه ویرنامه اینجا کلیک کنید. دریافت

 

  • علیرضا خسروانی